حتی گاهی جرات نمیکنم پشت سرم را نگاه کنم
که ببینم:
جام خالیه یا نـــــــه...
تا اخر عمرت هم اگر تنها موندی
مهم نیست
فقط نزار به جای برسی
که تو اغوش کسی
با یاد کسه دیگه ای بخوابی...
سخت است....
وقتی دستت به آنچه آرزو می کنی نمی رسد...
وقتی ضجه هایت را کسی نمی شنود...
وقتی گریه هایت را زیر باران کسی نمی بیند..
وقتی حقت را پایمال کرده اند ولی زورت نمی رسد..
وقتی پاره ی تنت را ....
وقتی....
روی دستش، پسرش رفت، ولی قولش نه.
نیزه ها تا جگرش رفت، ولی قولش نه.
این چه خورشیدِ غریبی ست که با حالِ نزار،
پای نعشِ قمرش رفت، ولی قولش نه.
باغبانی ست عجب! آن که در آن دشتِ بلا،
به خزانی ثمرش رفت ، ولی قولش نه!
شیر مردی که در آن واقعه هفتاد و دو بار،
دستِ غم بر کمرش رفت، ولی قولش نه.
جان من برخیِ ” آن مرد ” که در شط فرات،
تیر در چشمِ ترش رفت، ولی قولش نه.
هر طرف می نگری نامِ حسین است و حسین،
ای دمش گرم...
سـرش رفـت، ولـی قـولـش نـــه.
ϰ-†нêmê§ |